خوب من سلام
باید راهی شوم ... سفری از خود به خویشتن خویش ...توشه ای ندارم جر امید به لطف و کرمت ... و این است دستهای خالی ام که به رسم حاجت طلبی به سوی خانه ات دراز شده ...تو هیچگاه نومیدم نمی کنی ... نیاز آورده ام و حاجت می خواهم ... راه را به من بنمای که گم گشته ام در این هزار توی روزمرّگی ...می گویند این سفر دعوت است ... دعوتی از خوبان و تایید شدگان ... هر چه در خود می نگرم خوبی نمیبینم ... اما چون به لطف تو می نگرم شرمنده می شوم که مرا هم لیاقت دادی تا که میهمان خانه ات شوم ...پای بگذرارم در جایگاهی که خوبانت ... پیامبران و امامان بزرگوارت گام برداشته بودند ... نفس بکشم در هوایی که نیسم بالهای فرشتگان مقربت آنجا را روح می افزاید و در کویری ب...
نویسنده :
علی کوچولو
10:37